پارت شصت و نهم

زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش

کیومرث با بد عنقی گفت

_حتما جایگاه خودش رو بهش نشون میده! بعد مراسم منتظرتم تا باهم این نوشیدنی رو بخوریم.

هر دو دختر برای تعویض لباس به اتاق رفتند.بردیا که موقعیت را مناسب دید در کنار امیرسام ایستاد.

_فاصله‌ت رو با بهار تا دو مت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید