آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۳۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 14 دقیقه
آن سوی شهر؛ویلایی پر رزق و برق بنا شدهبود.دیوارهایِآجری بلند که دورتادور عمارت کشیده شدهبودند،نفوذ را غیر ممکن می ساختند.جلایی که توسط مرمر سیاه به بنای خارجی داده شدهبود؛غیر قابل توصیف بود.درِ ورودی باغ همچون دروازه قصر بود و بر سر در اصلی مجس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نری
00با اون تیکه آخر رمان یاد این شعر افتادم بردیا باروی ترش گفت چی گفت؟ در گوش من گفت چی گفت؟فقط به من گفت چی گفت؟ 😂😂😂 (بعدا میفهمیم چی گفت😁)