پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت ده :
نفسم را در سینه حبس کرده بودم، نه اینکه خودم بخواهم او در سینهی من حبس ابد خورده بود گویی یک تخته سنگ قورت داده باشم نه میتوانستم نفس بکشم و نه فریاد بزنم؛ تنها با چشمان نمزدهام نگاهش میکردم.
او را با همان، لبخند دنداننما و چال ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Arezoo
00یکم گیج شدم من یکی توضیح بده