آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۳۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 14 دقیقه
ماشین را در مقابل کلانتری پارک کرد اما برای رفتن مردد بود.باک او از سرهنگ محمدی نبود!بردیا تابهحال چندینبار نافرمانی کردهبود و از این مسئله پروایی نداشت.تردید داشت چون نیمه دیگرش در کلانتری حضور نداشت ! حسین نبود اما خاطراتاش در گوشه به گوشهی ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
masy
00اصلا دیوونه وار عاشق این رمان شدم هنوز یک روز نشده اینهمه پارت خوندم دلم میخواد برسم اخرش ولی در عین حال دلم نمیاد تموم بشههههه