آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۳۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
آسمان تیره و خاکستری بود. ماه او را ترک کرده بود و آسمان دلگیرانه به تماشای زمین نشستهبود.نگهبان در را برای امیرسام گشود که پسر با جعبه کیکی وارد باغ شد.قدمهایش را به سمت عمارت تند کرد.با اولین تقی که به در زد ،مهگل در را برایش باز کرد.پایش از چها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عادله
۳۷ ساله 10اخ ننههههه.من عاچق امیرسامم.😍😂.خیلی مرده❤