پارت هشتم :

ماندنش در عمارت قطعی بود، وسایلش را چیده و اتاقش را سامان بخشیده بود.

تقریباً هرگز اورا نمی‌دیدم، یک هفته از آمدن عمه خانم گذشته و در این یک هفته حتی یک‌بار هم با او رو در رو نشدم.

خودش را در پستوی اتاقش زندانی کرده بود

آخر شب‌ها ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.