پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 23 دقیقه
ورودش را زنگهای خوش صدای بالای در بزرگ و چوبی کافه، به حاضرین اعلام کرد.
به محض ورود، نگاهش را به اطراف چرخاند و در حالی که درِ پشت سرش به طور اتوماتیک بسته میشد، به سرتاپای خودش نگاهی انداخت.
پیراهن مردانه ی کرم رنگ پوشیده بود، که آن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحانه
00واقعا متوجه نامه هایی ک انتهای پارت ها از اسمان به حیان و برعکس هست نمیشم، بقیه مجهولاتشو میتونم باهاشون کنار ولی این مورد رو اصلا متوجه نمیشم، نمیدونم از کجا دارن بیان میشن..خاطرات؟وصف حال؟یاچی؟