پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت دوم :
- امشب باز هم زیادی از خودت کار کشیدی ماما!
کرکرههای مغازه کوچک را پایین داد و دستما کنار طاقچه را برداشت .
- اگه به پولش احتیاج نداشتیم ، من هم دیگه تو اون کافه کار نمیکردم!
آخرین میزی بود که دستمال کشید. دستمال را روی شانه اش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آیدا
00رمان جالبیه