سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۳۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فصل 26
مرتضی با شنیدن صدای آلارم گوشیاش از خواب بیدار شد و آن را قطع کرد. نگاهی به کنارش انداخت. حورا همچنان در خواب بود. شب قبل تا نزدیکیهای صبح درس خوانده چهرهاش خستگی را فریاد میزد. به طرف او کج شد و به آرامی کتاب و جزوه را از زیر دستش برداشت و گوشهای نهاد. به آشپزخانه رفت و صبحانهی مفصلی آماده کرد. صدای مجدد آلارم گوشی، حورا را از خواب پراند. خواب آلود به هال دوی
Zarnaz
۲۰ ساله 00چقدر قشنگ ایوللل😍😍چقدر خوب خیلی بهم میان آفرین یه پسر بیار تا مهشید بسوزه 😁💃سجاد دارییی یا خواهر دار میشی یا برادر😁❤️عالی بود مرسی راضیه جونم 💋💋