پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۳۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

در همان لحظه صدای آهنگ گوشی مرتضی برخاست. دست برد و آن را از میز برداشت و جواب داد. مادرش پشت خط بود که از او می‌‌خواست برای بردن او نزد دکتر به خانه‌‌اش آید. مرتضی تازه یادش آمد مادرش وقت دکتر داشته و با عذرخواهی مهیای رفتن شد. پس از رفتن مرتضی، حورا برای این‌‌که تلافی محبت مرتضی را درآورد بهترین لباس او را از کمد برداشت تا برایش اتو بزند و وقتی برگشت برق خوشحالی را در چشمانش ببیند. زما

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.