پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۳۵۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

دلنیا قهقهه کشید و آراس سرعت اسبش را پایین آورد.

دوست داشت این مسابقه را عمدا ببازد...

انگار خنده‌های سرخوش و پر از ذوق و شوق دلنیا ارزشش بیشتر بود.

زانا همان‌طور که دور می‌شد، لبخند می‌زد.

آراس مقابل مادرش ایستاده بود.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.