پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۴۲ روز پیش

سفری به زمان گذشته :

صدای خنده‌های مضحک‌اش در کارخانه متروکه پیچید.با کشیده شدن چاقو بُرنده بر روی زمین ،صدایی ناموزون ایحاد شد.چشم‌هایش خمار بود و در گام‌هایش تعادلی نبود.به علی که از شدت درد ،بی‌حال شده بود نگریست.علی با طنابی محکم به صندلی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید