آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت پنجاه و هفتم :
بردیا به کارمندها نگریست.پیدا کردن مجرم از میان آنها دشوار بود.علیالخصوص که دیگر مدرکی هم نداشت.با آمدن مرد جوان ،پرنده هما روی شانه سرگرد نشست.مرد با گند دماغی روبه سرپرست گفت
_لباس فرم من دوباره غیب شده!صدبار به نظافتچی گفتم حواسش رو ج ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Mina
00نمی دونم چرا یه حس میگه که ثامر هم با سپهر همدسته ......