پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۲۴۴ روز پیش

هر دو به سمت عمارت برگشتند.بهار وارد اتاقش شد تا لباس مناسبی برای قنادی پیدا کند.با صدای تق‌تق در گفت

_بله؟

امیرسام در را گشود.تا گردن سرش را داخل اتاق کرد.

_شال‌ گردنت رو آوردم.

پسر نیم نگاهی به اتاق بهار انداخت‌.از پرده‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید