ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هشتاد و یکم :
«فصل ششم»
افسارش را کشیدم و به جانا نزدیک تر شدم. باد در لا به لای موهایی که بی پروا از لای روسری بیرون آمده بودند، میوزید و من هر لحظه سرعتم را شتاب میدادم.
عطر تنش را هنوز احساس میکردم. رد انگشتهایی که روی آستینم کشیده بود به شدت میسوخت.
یک هفتهای میشد که به خانه برگشته بودیم. یک هفتهای که در خانه خودمان بوده و از صفا و صمیمیتی که مدتها فراموش کرده بودم، بهره میبرد
جیم
00خیلی عالیه دستتون طلا💖💖💖