پارت هشتاد و دوم :

الهی دورش بگردم که به اندازه سر انگشت هم به او نرفته بودم! نگاه از کت و دامن آبی و براق ننه گرفته و به آینه تمیزمان خیره شدم. اینه چوبی که پارسال برای ننه تهیه کرده بودیم و امسال کمی کهنه‌تر به نظر می‌رسید. ننه برای بار آخر آن را دور سرش چرخاند که طاقتم طاق شد و ضربه‌ آرامی به پنجره وارد کرده و به طرف او رفتم.
- ننه این بدبخت از بس رنگ عوض کرد دیگه فرقی با آفتاب پرست نداره! ولش کن مادر من!

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.