پارت چهل و سوم

زمان ارسال : ۲۶۵ روز پیش

ثامر به درخت پرتقال نگریسته بود و با هر پتکی که بر سیگار می زد ،سیری به عمق خاطرات‌اش می‌کرد.تاریکی هوا از پنجره به اتاق هم نفوذ کرده بود و فقط لامپ مطالعه روی میز روشن بود.بردیا رو مبل چرمی نشسته بود.همنشینی با ثامر برای او مضحک بود.این را از تکان‌ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید