آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۳۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ثامر به درخت پرتقال نگریسته بود و با هر پتکی که بر سیگار می زد ،سیری به عمق خاطراتاش میکرد.تاریکی هوا از پنجره به اتاق هم نفوذ کرده بود و فقط لامپ مطالعه روی میز روشن بود.بردیا رو مبل چرمی نشسته بود.همنشینی با ثامر برای او مضحک بود.این را از تکانه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
00عالی بود ممنون🙏👌👏