آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت چهل
زمان ارسال : ۳۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
امیرسام که بر باد تند نشسته بود ،بی درنگ کلت کمریاش را به سمت سرگرد گرفت.بردیا نیز همزمان کلتاش را به سمت دلاوری گرفت.
دلاوری که جزء خون هیچ چیزی را نمیدید گفت
_ریختن خون تو بیشرف از حلال هم حلال تره !
_منتظرم فقط شلیک کنی تا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Mina
00انگار تنها منم که دوست دارم بهار و امیرسام باهم باشن بردیا و دلارا هم باهم