پارت چهل

زمان ارسال : ۲۷۰ روز پیش

امیرسام که بر باد تند نشسته بود ،بی درنگ کلت کمری‌اش را به سمت سرگرد گرفت.بردیا نیز همزمان کلت‌اش را به سمت دلاوری گرفت.

دلاوری که جزء خون هیچ چیزی را نمی‌دید گفت

_ریختن خون تو بی‌شرف از حلال هم حلال تره !

_منتظرم فقط شلیک کنی تا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید