تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۳۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
حس عجیبی داشتم. هنوز نتوانسته بودم دقیق به این فکر کنم که فردا میروم یا نه؛ ولی چیزی درونم بود. شاید رگهای از لجبازی... آن هم بعد از این که حرفهای پدرم را شنیده بودم. اگر فردا میرفتم یعنی اعتراف میکردم به بی عرضگی خودم، اعتراف میکردم که من ترسیدهام از این که او پول تو رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00جالب بااینکه چیزی تواین پارت گفته نشدولی پارت بلندی بود