پارت ششم

زمان ارسال : ۳۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

لب‌های کوچک و رژ‌ خورده‌اش کم‌کم از هم فاصله گرفتند و آوای قهقهه‌اش، میان درخت‌ها پیچید. در آن لحظه‌‌ای که او می‌خندید و سعید با اخم به ما تماشا می‌کرد، یک چیز در دلم شکست. خودم، با گوش‌های خودم شنیدم که یک چیزی در دلم ترک خورد و تیزی‌اش تمام جانم را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.