تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۳۹۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
کامران و محیا با دهانهای نیمهباز و چشمانی پر از سوال به هم خیره شدند و من که دلم نمیخواست چیزی را انکار کنم، چون در این صورت مسئله طوری جلوه میکرد که انگار من واقعاً قضایایی با کمند کاملی دارم، گفتم:
- آره متین، آفرین درست حدس زدی رفتم سراغش؛ ولی میدونی چرا؟ چون باهارمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00وای ازیه طرف پدرش ازیک طرفش رفیقاش حالاخوبه شه کمندهم بهش طعنه بزنه گناه داره فرزندمون اذیتش نکن مربم بانو