آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۴۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
باران با بیرحمی میتاخت و سردی هوا به سمت زمستان کشش پیدا کرده بود.سرگرد در ماشین نشسته بود و به عمارت مقابلاش زل زده بود.رفتن به آن خانه و هم سفره شدن با افراد آنجا را مایه ننگ خود میدانست اما وقتی دستور از بالا باشد ،چارهای جزء اطاعت نمیماند.ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سیتا
20اولش این بود خدا آخرش رو به خیر کنه