پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۲۷۷ روز پیش

باران با بی‌رحمی می‌تاخت و سردی هوا به سمت زمستان کشش پیدا کرده بود.سرگرد در ماشین نشسته بود و به عمارت مقابل‌اش زل زده بود.رفتن به آن خانه و هم سفره شدن با افراد آنجا را مایه ننگ خود می‌دانست اما وقتی دستور از بالا باشد ،چاره‌ای جزء اطاعت نمی‌ماند.ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید