آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت سی و یکم :
ماه در آسمان تیره و تاریک میدرخشید.هوا سوز سردی به همراه داشت و سرما به عمق استخوانهای بردیا نفوذ کردهبود.زیر چشمهایش پف کردهبود و سردرد مانند بختک به جان پسر افتادهبود. کمی دورتر از منزل پارک کردهبود تا کسی متوجه حضورش نشود.در آب معدنی را ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Atefeh
00سلام روزبخیر رمان خوبی بود ممنون از نویسنده عزیز . من شاغل هستم و بیشتر تایم بیکاریمو رمان میخونم چون فروشنده ام ممنون میشم قدیمی ها چند تا رمان طولانی و خیلی زیبابهم معرفی کنند لطفا