سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و شصت و سوم
زمان ارسال : ۳۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ضایع شده، فقط نگاهش کردم که خم شد و درحالی که آشغال و از رو زمین برمیداشت گفت: بیا بریم لباسهامون و انتخاب کنیم.
بعد خودش فورا داخل اتاق رفت که یکم چونه ام و خاروندم و گیج دنبالش رفتم.
منو بگو که فکر میکردم میخواد خواستگاری کنه.
اصلا بهتر! وقتی همین الانش هم صحبت هامون و کردیم و قرارامون و گذاشتیم چه فایده داره اصلا؟
خواستگاری و عروسی و حتی خود ازدواج از نظر من یه چی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Aram
00عالی