پارت هفتاد و پنجم :

- درد داشتی خبرم کن.
لبخندش را بی‌جواب نگذاشته و بی‌درنگ چشم بستم.
- ازت ممنونم.
- تشکر لازم نیست. تو فقط زودتر خوب شو. شب بخیر.
- دیگه باید بگی صبح بخیر.
در را پشت سرم بستم و لحظه‌ای به در تکیه دادم. سوگند همچنان خواب بود. کنارش دراز کشیدم و به ثانیه نکشید که از خستگی و دردی که متحمل شده بودم خوابم برد.
نور خورشید که بیرحمانه به صورتم می‌تابید، باعث شد چشمانم را محکم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.