ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد و چهارم :
- هیس. دردش یک لحظه ست. بعدش راحت میشی.
با اشاره دکتر الیاس من را محکم در آغوش فشار داد انقدر محکم که لحظهای احساس کردم تمام استخوانهای تنم صدا داد.
یک دفعه درد بدی در سرتاسر بدنم پخش شد و من جیغ بلندی کشیدم که الیاس سرم را به سینه فشرد و صدای فریادم را خفه کرد.
- تموم شد. تموم شد.
من احساس میکردم صدایش گرفته و خفه است یا واقعا همین طور بود؟!
درد زیادش باعث شد که چشم بب