پارت هفتاد و چهارم :

- هیس. دردش یک لحظه ست. بعدش راحت میشی.
با اشاره دکتر الیاس من را محکم در آغوش فشار داد انقدر محکم که لحظه‌ای احساس کردم تمام استخوان‌های تنم صدا داد.
یک دفعه درد بدی در سرتاسر بدنم پخش شد و من جیغ بلندی کشیدم که الیاس سرم را به سینه فشرد و صدای فریادم را خفه کرد.
- تموم شد. تموم شد.
من احساس میکردم صدایش گرفته و خفه است یا واقعا همین طور بود؟!
درد زیادش باعث شد که چشم بب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.