ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد و سوم :
کلافه دستی درون موهایش کشید و در تاریکی خیرهام شد.
- خیلی خوب. ببخشید. نباید داد میزدم.
تکان خوردنم با تیر کشیدن پایم همزمان شد. اِلیاس سریع متوجه پایم شد. خواست به سمتم بیاید که آرام پسش زدم.
- خودم میتونم.
مچ پایم را سعی کردم تکان دهم که جیغم ناخودآگاه در آمد. وحشت زده دست زیر بدنم انداخت و من را مثل پر کاه از روی زمین بلند کرد.
- لجبازِ سرتق!
سمت خروجی عمارت راه ا
جیم
00خیلی دوست داشتنی ان 😍