پارت هفتاد و سوم :

کلافه دستی درون موهایش کشید و در تاریکی خیره‌ام شد.
- خیلی خوب. ببخشید. نباید داد میزدم.
تکان خوردنم با تیر کشیدن پایم هم‌زمان شد. اِلیاس سریع متوجه پایم شد. خواست به سمتم بیاید که آرام پسش زدم.
- خودم میتونم.
مچ پایم را سعی کردم تکان دهم که جیغم ناخودآگاه در آمد. وحشت زده دست زیر بدنم انداخت و من را مثل پر کاه از روی زمین بلند کرد.
- لجبازِ سرتق!
سمت خروجی عمارت راه ا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جیم

    00

    خیلی دوست داشتنی ان 😍

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    ❤️‍🔥✌️

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.