پارت هفتاد و دوم :

دلم میخواست بیشتر استراحت کند اما یکسری تفاوت‌هایی با افراد این خانه داشتم آن‌هم این بود که من هیچ قدرتی در میان آنها نداشتم.
نگاه خیره سوگند را روی خودم احساس میکردم اما به هیچ‌وجه از دیوار چشم نگرفتم.
- خوبی سروناز؟ خیلی عرق کردی! چرا انقدر نفس‌نفس میزنی؟
بزاق دهانم را قورت داده و چشمانم را روی هم فشردم.
- چیزی نیست. خسته شدم فقط.
نگاه خیره‌اش را روی خود احساس کرد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جیم

    10

    خیلی زیبا بود😍

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    نوش نگاهت عزیزم😍❤️‍🔥

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.