ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد :
نگاهی به مهتاب انداختم، دوباره پیشبند را بسته و از اتاق خارج شدم. نگاههای بیشرمانه افراد عمارت روی مخم رژه میرفت و منتظر بودم تا کسی روبهرویم حرفی بزند تا از کوره در بروم اما آنها فقط پچپچ میکردند.
و این نشان از این بود که سخن در گوش همه پیچیده است. آن زمان هر اتفاقی که میافتاد، دختران مقصر بودند. حتی اگر با ساده ترین لباسها راه میرفتند باز این دختران بودند که مجرم شنا