ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت شصت و نهم :
- خجالت بکش بیشعور، تا خرخره خوردی، حالیت نیست چه غلطی داری میکنی!
به سمت الماس که تلوتلو میخورد، رفت و خواست با او گلاویز شود که صدای جیغهای سوگند بلند شد. دچار شوک شده و بیدلیل جیغ میکشید گویا تمام سکوتهایی که تا الان کرده شتابان به بیرون پرتاب میشدند.
الیاس کلافه به چشمهایش دست کشید. دست روی شانه الماس گذاشت و او را به خود تکیه داد اما من هنوز از صدای جیغ سوگند خشکم