پارت هفتاد :

نگاهی به مهتاب انداختم، دوباره پیشبند را بسته و از اتاق خارج شدم. نگاه‌های بی‌شرمانه افراد عمارت روی مخم رژه میرفت و منتظر بودم تا کسی رو‌به‌رویم حرفی بزند تا از کوره در بروم اما آنها فقط پچ‌پچ می‌کردند.
و این نشان از این بود که سخن در گوش همه پیچیده است. آن زمان هر اتفاقی که می‌افتاد، دختران مقصر بودند. حتی اگر با ساده ترین لباس‌ها راه می‌رفتند باز این دختران بودند که مجرم شنا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.