پارت شصت و دوم :

با این که این موضوع را خیلی خوب می‌دانستم اما نمی‌دانم چرا آن روز از ته دل دعا کردم که زن‌عمو و فرزندانش تاوان این حرف‌ها و رفتارشان را بدهند اما نمی‌دانستم که...
ان لحظه را من با غم فراوان و نگرانی که برای خواهرم داشتم، سپری کردم. از آن همه نامردی و بی وجدانی که گریبانگیر زنان فقیر و بی سرپناه میشد، در عذاب بودم اما کم‌سن و سال بودم و هیچ کاری از من بر نمی‌آمد!
وقتی سوار ماشین ش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازنین مریم

    00

    خیلی خیلی قشنگه ،دوست دارم ادامه شو زودتر بخونم ،ولی حیف فقط در هفته یه پارت رایگان داریم ،خدا قوت نویسنده جان

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    عزیز دلی جانم کجا یک هفته؟؟؟ روزای زوج همیشه پارت داریم که🫠

    ۱ سال پیش
  • جیم

    00

    این دو خواهر خیلی مظلوما🥺 ممنون محدثه خانم

    ۱ سال پیش
  • محدثه کمالی | نویسنده رمان

    🫠💔 فدات جانم🫂

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.