پارت شصت و یکم :

- خیلی غلط کرده پسر هیز! بی نزاکتِ پست! میکُشم من این پسر بی‌شعور رو!... به خدا قسم با دست‌های خودم خفش میکنم. عوضی نکبت!
دست سوگند را رها کرده و از جایم بلند شدم. به سمت در رفتم اما هنوز دستم به دستگیره نرسیده بود که سوگند مقابلم ایستاد و دستانش را از هم باز کرد.
- نه. تو قول دادی بی آبروم نکنی. توئه لعنتی قول دادی.
رد زخم‌های زن‌عمو هنوز از بین نرفته پسرش زخم دیگری روی تنمان کاشته

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۶۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.