ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت شصت و دوم :
با این که این موضوع را خیلی خوب میدانستم اما نمیدانم چرا آن روز از ته دل دعا کردم که زنعمو و فرزندانش تاوان این حرفها و رفتارشان را بدهند اما نمیدانستم که...
ان لحظه را من با غم فراوان و نگرانی که برای خواهرم داشتم، سپری کردم. از آن همه نامردی و بی وجدانی که گریبانگیر زنان فقیر و بی سرپناه میشد، در عذاب بودم اما کمسن و سال بودم و هیچ کاری از من بر نمیآمد!
وقتی سوار ماشین ش
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین مریم
00خیلی خیلی قشنگه ،دوست دارم ادامه شو زودتر بخونم ،ولی حیف فقط در هفته یه پارت رایگان داریم ،خدا قوت نویسنده جان