بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و شصت و هفتم
زمان ارسال : ۳۴۲ روز پیش
طبق معمول، روزش را بالا و پایین کردن کانالهای تلویزیون میگذراند. خانه، حال مسکوتتر و بیروحتر از پیش شده بود. نمیدانست ترور و توماس خارج از خانه مشغول چه چیزی هستند و حوصلهی دخالت کردن را هم نداشت. بیشتر نگران ساتیار بود. فکر این که قرار است چه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما