پارت نوزده :

باید سریع می‌گفتم یا مقدمه چینی می‌کردم؟ به هر حال مقدمه‌ای هم به آن صورت وجود نداشت. بعد از چند لحظه فکر کردن گفتم:
- بابا، تو چرا این‌قدر اصرار داری من برم تهران؟ اگه همین‌جا بمونم چی می‌شه؟
ناگهان اخمی وحشتناک کرد و خشمگین گفت:
- چرا اصرار دارم بری تهران؟! به خاط

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • ثنا

    10

    باباش راست میگه دیگه🥲🥲🥲

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    اره دیگه 🙃

    ۱ سال پیش
  • نرگس

    00

    👏🏻👏🏻👏🏻

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون🧡

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    خب که داریدنشون میدی به پسرهاهم زورمیگن عالیه خانمی

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    ممنون از همراهی تون🤍💛

    ۱ سال پیش
  • نرگس

    00

    👏🏻

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.