سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و شصت
زمان ارسال : ۳۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
دستش رو به طرفم آیاز دراز کرد و مشتاق بهش چشم دوخت، ولی اون برعکس، اخمی بین ابروهاش نشوند و به من خیره شد.
- عا... پویا یکی از دوستهای منه؛ از بچگی با هم بزرگ شدیم و امروز بعد ده سال دیدمش.
چیزی نگفت و با اکراه بهش دست داد که پویا خودش رو سمتم کشید و با اشاره به دوربین گفت: یه عکس ازتون گرفتم، انقدر خفنه که نگو. کنار هم، دست به دست، زیر نور مهتاب...
آیاز میون حرفش پرید و گفت: بی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مترسک
۲۰ ساله 70ایاز بی پدر تو چرا اخه انقدر شیرینی🤤😍🤣