سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۳۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
لبخندی از اعماق وجودم بهش زدم و متقابلا سفت دستش رو چسبیدم و زمزمه کردم: اگه قرار باشه با این همه استعاره حرف بزنی، منم باید یه چی بگم تا مساوی بشیم. تو... حالا که بهش فکر میکنم تو هم مثل نسیم خنکی هستی که به سمت وزیده و مسیره زندگیام رو تغییر داده. قبل از اینکه به اون روستا بیام و با تو آشنا بشم، من واقعا آدم بد و مزخرفی بودم. هیچی از عشق نمیدونستم، یا که دوست داشتن... عادت کرده بودم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
20عالیه