سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۳۸۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
با همون قیافه کپ کرده به سمتش برگشتم و فقط نگاهش کردم که یکم سرش رو به چپ و راست خم کرد و بعد درحالی که کلاهاش رو یکم بالا میکشید تا صورتش مشخص بشه گفت: چرا انقدر جا خوردی؟ مگه اینجا نیستی که من رو ببینی؟
خودش بود... خود خود خرش!
دستهام رو از روی دهنم برداشتم و با لب و لوچه آویزون به سمت گونههاش بردم که لبخند ملیحی زد و خواست چیزی بگه که با ضربه من به صورتش، آخی گفت و هنگ نگ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Fatima
00عالی
۱۲ ماه پیشهانیه
30آخییش بالاخره یه نفس راحتی کشیدیم آیدین یا همون آیاز اینطوریشم قشنگه هااااا😁😁😁
۱۲ ماه پیشواری
130خانم قره داغی خواهش میکنم به مناسبت پایان رمان حداقل چند پادت اخرو برامون باز کنین بزار یه خاطره شیرین باشه از کسایی که بیش از یکساله شمارو دنبال میکنن
۱۲ ماه پیشاسرا
00چه جالب
۱۲ ماه پیش.
33نمیتونم قبول کنمممم😭😭😭 من در باستن نرو بازی های ایدین رو خیلی خیلی خیلی بیشتر دوس داشتمممم😭
۱ سال پیشنسترن قره داغی | نویسنده رمان
بذار یکم کوتاه بیاد. گناه داره آیلی😂
۱ سال پیشنورا
120کفترای عاشق بالاخره بهم رسیدن😍😍😍😍 رعنا و یاشارم برسن ووویییییییی🥺 ولی بافکر تموم شدن رمان حس بدی بهم دست میده،آیلی🥲🥲🥲
۱ سال پیشآمینا
40خیلی خوبه که آیلی اینقدر عاشقه همه جوره ایاز رو میخواد مرسی نسترن جون
۱ سال پیشآزیتا
50ای چقدر خوب وای ذوق کردم
۱ سال پیش
مبینا
00عالی