پارت بیست

زمان ارسال : ۳۰۰ روز پیش

یکی از جی‌پی‌اس ها به عمارت ثامر ختم‌میشد.سرهنگ محمدی از ماشین پیاده و زنگ آیفون را فشرد.صدای زن میانسالی به گوش رسید

_بفرمایید

_سرهنگ محمدی هستم و برای بازرسی خونه اومدم.

زن هیچ جوابی نداد که محمد دوباره زنگ زد.بردیا قصد ورود ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید