در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۴۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
در ورودی خانه باز شد و پیمان توی درگاهی ظاهر شد. از آمدن مادرش اصلا اطلاعی نداشت و حالا با دیدنش خشک ایستاده بود. ریحانه لبخندی که بر لب داشت را پهن تر کرد اما اصلا برای پیشواز پسرش از جای بلند نشد!
مامان منیر نگاهش کرد و گفت:
- بیا تو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نفس
10ویییییی چقد از این ریحانه بدم اومد چقد خودخواهه💔😪