در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۴۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
*****
خورشید کاملا غروب کرده بود که پس از چند سال بالاخره آمده بود و منتظر ایستاده بود مقابل خانه پدریاش تا مادرش در را باز کند. یک چمدان طوسی تمام آن چیزی بود که به همراه داشت. هوا سرد و استخوان سوز بود. تمام دکمههای پالتوی بلندش را بسته بو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پونه
00فال مامان منیر چقدر دقیق به ریحانه جواب داد🤐