سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۳۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
به سمتشون رفتم و جفتش رو برداشتم. خیره به گردنبند، کنار برق رفتم و گوشیام رو به شارژ زدم.
پسره ی احمق! با خودش چی فکر کرده بود؟ که التماسش میکنم؟ که از اشک و گریه کور میشم؟ که وسیلههام و جا میذارم؟ یا نه، میترسید گوشی ام جا بمونه و بخوام به بهونه پس گرفتنش دوباره برگردم؟
گوشیام رو روشن کردم و همزمان یه پام رو تیک وار به زمین کوبیدم.
فکر کرده میشینم و برای نبودنش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
معصومه!!!
40شاید تو گوشیش جی پی اس وصل کرده 😂😂
۱۲ ماه پیشرضوان
60بنظر من تو گوشیش ردیاب گذاشته که راحت پیداش کنه 😅
۱۲ ماه پیشستاره
20عکسای برنامه هاشو عوض کرده هیییع
۱ سال پیشنورااا
40چرا داره موضوعش راز آلودددد میشههههه من دیگع نمت🥺🥲
۱ سال پیشمحی
130مطمعنم تو گو شی ایلی یه چی گذاشته ایاز که انقد تاکید میکرد ببره گوشیشو اون همسایه بغلیم ایازه حتما
۱ سال پیشآمینا
80آخی آیلی واقعا عاشق شده 😍😍
۱ سال پیش...
40اومده دنبالش😂
۱ سال پیش
اسرا
20آیا ازقبل اون میشناسه که عکسش عوض کرده