پارت شانزده

زمان ارسال : ۳۰۵ روز پیش

امیرسام در مجاور کافه‌قنادی رز پارک کرده بود.سقز نعناعی را می‌جوید و نقشه را در ذهن‌اش مرور می‌کرد.به واسطه عکسی که دل‌آرا آورده بود،به خواهر بردیا رسید.بهار بر خلاف پدر و برادر‌‌‌ش اهل تفنگ و خشونت نبود و در دنیای خود کیک و شرینی می‌پخت.امیرسام عط ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید