آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۴۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
سرگرد محمدی که بوی ترس به مشاماش رسیده بود،دستهایش را مانند حصار در دو طرف دلآرا قرار داد و ردیاب کوچکی که در بین انگشتهایش پنهان شده بود را داخل کیف نیمهباز دختر انداخت.چند قدمی به عقب رفت و به دستهای معلق دلآرا ریزخندید.دلآرا که دیگر گرمی ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Roghayyeh
00به به😍😋داره به جاهای خوب خوب میرسه داستان