میانبر به تباهی به قلم ستاره لطفی
پارت یکم :
مقدمه:
پیرزن دستهای استخوانی و سیاهش را دور کتاب قطور مشکی رنگ محکمتر میکند و به صحنه روبهرویش زل میزند. زن جوان فریاد میکشد و به سینه خود میکوبد.
- تو خجالت نمیکشی مرتیکه؟ توی مسافرخونه من؟ توی جایی که پدرم اون رو درست کرده؟!
با نفرت چشمان میشی رنگش رارمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الیانا
00عالیه