پارت یکم

زمان ارسال : ۲۳۲ روز پیش

مقدمه:
پیرزن دست‌های استخوانی و سیاهش را دور کتاب قطور مشکی رنگ محکم‌تر می‌کند و به صحنه روبه‌رویش زل می‌زند. زن جوان فریاد می‌کشد و به سینه خود می‌کوبد.
- تو خجالت نمی‌کشی مرتیکه؟ توی مسافرخونه من؟ توی جایی که پدرم اون رو درست کرده؟!
با نفرت چشمان میشی رنگش را

رمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز

70
13,337 تعداد بازدید
101 تعداد نظر
16 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • الیانا

    00

    عالیه

    ۳ ماه پیش
  • ستاره لطفی | نویسنده رمان

    🙏

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    عالی خیلی قشنگه

    ۶ ماه پیش
  • ستاره لطفی | نویسنده رمان

    خوشحالم که خوشتون اومده ❤️

    ۶ ماه پیش
  • Z

    00

    عالی

    ۷ ماه پیش
  • ستاره لطفی | نویسنده رمان

    🌱❤️

    ۷ ماه پیش
  • ساجده

    00

    عالی بود

    ۷ ماه پیش
  • ستاره لطفی | نویسنده رمان

    عزیزم💕

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید