آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت دوازده
زمان ارسال : ۴۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
امیرسام ریز خندید و سپس پتو را روی خود کشید تا به آغوش خواب برگردد.
دلآرا بار دیگر پتو را از رویش کنار زد و لیوان آبی که در کنار تخت بود را بر رویش خالی کرد.
_بلند شو.آقا برگشته !
امیرسام درحالی که خیس شده بود،بر روی تخت نشست.ق ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهلا
00همیشه عاشق نقش منفیه داستان بودم